تاریخ و تاوان دهندگان به تالش!


تاریخ و تاوان دهندگان به تالش!

«...همه و همه درست، ولي بزرگواران ، پس تكليف صداقت ،

 حفظ  امانت ، انتقاد  پذيري ، تحمل ديدگاه  مخالف، پرهيز از

خود مركز بيني و خود برتر بيني ، مسئوليت پذيري ، پاسخگو

بودن در قبال خطاهاي پيش آمده ، واقع بيني ، حفظ روحيه ي

 علمي و و و ... چه مي شود؟!»

برگرفته از وبلاگ...

[با جسارت تالش]

در خبرها آمده بود و خوشبختانه رسانه ی ملی نیز آن را بازتاب داده است و در کنار همه ی اینها خبرگزاری مهر نیز مصاحبه ی دو آتشه یی با محمد ابراهیمی «معروف به جکول» داشته است . بلال فروشی که به هردری می زند برای کار ، پیش هر مسئولی هم رفته است. آنگونه که خود در مصاحبه اش عنوان نموده جایی نبوده که برای کار نرفته باشد و سرانجام به این نتیجه می رسد ، باید با یک کیسه بلال و دو سه کیلو زغال و یک منقل در پارک مهاباد کسب درآمد نماید تا از این طریق خود را به مردم شهرش بشناساند که ایهاالناس من تحصیل کرده هیچ عاری از کار ندارم حتا بلال فروشی. صداقت را پیشه ی خویش ساخته و خود را الوده به کارهای کاذب نخوام نمود . با این کش و قوس سرنوشت ساز می رسد به انتخابات شورای شهر ، حال شیطان قابش را می دزد و یا خود بر حیله های شیطان پیروز می شود ، خود را کاندیدای چهارمین دوره شورای اسلامی شهر مهاباد می نمایدو در بین 180کاندیدا نفر دوم می شود و آنگونه که بیان نموده کل دارایی اش یک فرغون و 2میلیون تومان پول در بانک می باشد.

جالب است در خود مهابادی که دارای روزنامه ، ماهنامه و مجله و فصلنامه و گاهنامه و دهها نامه نامه بود و حتا آنهایی که هیئت تحریریه ی همان روزنامه ها هستند با گارسیا مارکز فالوده نمی خورند و آل احمد هم اگر امروز در قید حیات بود می گفتند چرا کلاه ات را کجکی گذاشته یی و پوز و افاده یی که بوی ادکلن شان کُردهای اربیل را نیز مست و مدهوش می کند ، اما محمد ابراهیمی بی اعتنا از همه آنها ، تنها به یک بیانیه کوتاه برای تبلیغات انتخاباتی اش بسنده می کند.

البته در خود قزوینی که ما شاهدش بودیم همه اشخاصی که تکیه گاهشان مجلات و روزنامه بود  و هنرمندان را دست آویز خود ساخته بودند تا با بهره برداری از آنها به شورای شهر راه یابند ، غافل از اینکه مردم در پاسخ گفتند؛ نه شعر ، نه نمایشنامه ، نه داستان ، نه رمان ، نه نقاشی ، نه موسیقی و نه واژه های دلفریب تان که با عمل تان همخوانی ندارد و آنچه را که می نویسید در عمل به گونه یی دیگر به قضاوت می نشیند و هر چه به دل خواه تان باشد قیچی کرده و با چسب به هم می چسبانید به خورد خلایق می دهید.با توجه به اینکه در خود مهاباد قالب های هنر پرچرب تر از مرکز نشینان بود جواب نداد و بجای رای یک «نه» ی بزرگ به رسانه ها گفتند که از نظر ریخت شناسی اجتماعی و جامعه شناختی خود جای بحث دارد.

با این حال آن پاراگراف بالایی که جوانی با جسارت خود ـ آنهم با قلمی منتقدانه و با بیان چند جمله از آن که شالوده و اساس نقدش را تشکیل می داد و الحق شجاعت می خواهد و آن هم برای اولین بار برخاسته ازمحفلی که به راستی انتظارش را خود ما هم نداشتیم و باید این گونه جسارت ها را پاس داشت. چون در تارنما حرف و سخن مان از تالش است و به گذشته یی که پیش روی مان قرار دارد از آنچه که در خبرها به ما رسیده در تالش نیزاینگونه رقم می خورد.

درجریده یی که خود به همکارش زمانی در تحریریه آن ماهنامه قلم می زد ودر تمام محفل های ادبی شانه به شانه ی آنها بود و قلمی نیز با خود دارد و نیمچه تریبونی به نام وبلاگ که توانسته حرفش را بزند اینگونه بی توجهی می کند ـ اگرچه اصل نامه اش در اثر فشارهای پیرامونی بنابر دلایلی برداشته شد و از قرار معلوم شخصی قرار بود «یادبودی» برای شخص سومی بگیرد و از این و آن مطلب جمع می کند و می برد نزد همان شخص صاحب «یادبود» تا ویرایش و پیرایش(!) نماید و آن بنده ی خدا نیز... که شرحش در آن وبلاگ آمده بود و نیاز به بازخوانی دوباره آن نیست ، چون برای ما نیز اهمیتی نداشت ، بازتاب آن در تالش به وسیله یکی از جوانان ارایه دهنده مطلب ، «نخبه » را آنگونه که بوده به دیگر همفکرانش می شناساند.و این چند واژه ی سوهان کشیده شده عمق فاجعه را بر ملا می سازد. وختی خود ما به خودمان رحم نمی کنیم و اينگونه «نخبه» می سازیم ، بی آنکه حتا در یابیم آنچه را که از آن طرف ارایه شده و طرف دیگر هم آنگونه که در وبلاگ اش آنرا زیرو رو نموده ـ با این تفاصیل آیا دوباره می توان از مردم انتظار همراهی داشت؟

ناگفته نماند مهابادی ها اگر صدها جریده دارند تالش جوانان با شعور و غیرت مندی دارد و می توانند مورا از ماست بیرون بکشند و واژه یی ، اگر در نوشتاری بلنگد از هوا آنرا شکار نمایند چه رسد به آنهایی که هنوز نتوانسته اند بگویند آن سه نفری که در ارمنستان به سر می برند چه کسانی اند؟

می گوید نمی توانیم بنویسیم چرا که پیگرد قانونی دارد . این همه جراید زرد و زنجیره یی در کشور منتشر می شود و حتا به حریم شخصی مردم هم ورود می نمایند تا کسب درآمد کنند چرا پیگرد قانونی نمی شوند؟ بارها شده حتا به جراید نگاهی نیانداخته اند که به حریم شان تجاوز شده است چه رسد به عمق حقیقت اجتماعی که به جای پرداختن به آن اصل موضوع و آنچه که حاکم است که نمونه کامل ترش در نامه یی که مدیر جدید مرکز مدنیت باکو به رئیس جمهور محترم کشورمان داده بود بی آنکه حتا بتوانند بعد از بازتابش در تالش به ترجمه اش بپردازند تا مردم تالش از چند و چون آن نامه باخبر گردند. مانیز منتظریم تا کاملترین ترجمه اش را خود آن اشخاصی  که به تبلیغ از آن پرداخته اند ارایه دهند و بر اساس همان ترجمه مقاله یی را که تدارک دیده ایم به نمایش بگذاریم تا برای مردم تالش و منطقه مشخص شود آنچه را که جراید می نویسند آن نیست که بلال فروش فرغون بدست مهابادی بدون آن به درون مردم شهرش رجعت نمود و صدها نمونه از آن را لابد در کشورداریم . و اینکه چرا آن اشخاص از بازگو کردن حقیقت به مردم وحشت دارند ، آن جوان در وبلاگ اش پاسخ شان را به خوبی ارایه داده است بنگرید: « ما تا كي مي خواهيم زير پوشش رنگين و دل فريب حفظ اتحاد و همدلي ، ضعف ها و غرور كاذب خود را پنهان كنيم؟ سخت بر اين باورم كه در تالش بايد به دور از تعارف و تعظيم هاي معمول و متداول ، فصل نويني آغاز شود. حقيقتاً ديگر هواي اين عادت هاي پينه بسته و شگردهاي تاريخ مصرف گذشته، دل گزاست».



آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: